سفارش تبلیغ
صبا ویژن
</

 

این وبلاگ آماده پاسخ گویی به تمام سئوالات و شبهات اعتقادی ، قرآنی ، فقهی ، فلسفی و حدیثی می باشد
 

 

خرداد 1385 - پاسخ به پرسش ها و شبهات قرآنی

 

تماس سایت های مشابه قرآنی فلسفی فقهی زنان حدیثی تربیتی اعتقادی

محمدرضا بهروز :: 85/3/10:: 8:13 صبح

قرآن مجید گروهی را با صفت (صدیق) توصیف نموده است؛ مانند.

1. (وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقاً نَبِیّاً؛(1).

در این کتاب (قرآن) از ابراهیم یادی بنما که او شخصی راستگو و پیامبر بود).

2. (وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقاً نَبِیّاً؛(2).

در قرآن از (ادریس) یادی کن که راستگو و پیامبر بود).

مردم مصریوسف را (صدیق) می گفتند، چنان که می فرماید: (یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ).(3).

ازنظر لغت (صدیق) صیغه مبالغه است و مقصود از آن کسی است که در قول و عمل، گفتار و کردار راستگو باشد.

صدق در عمل این است که عمل او با گفته اش مطابق باشد و یک چنین مطابقت، کشف از صدق گفتار او نموده و ثابت می نماید که او به آن چه می گوید معتقد است.

صدق در گفتار ، یعنی گفتار او مطابق واقع باشد و لازمه چنین حالت روحی این است که صدیق هیچ گاه از هوای نفس پیروی ننموده و چیزی را جز حق و حقیقت انجام نمی دهد.(4).

به طور مسلم وجود چنین حالت روانی و یا ملکه نفسانی در افراد عادى، به تدریج پیدا شده، تا آن جا که گفتار و کردار او به غیر حق متمایل نگردد. امام باقر(ع)به ربیع فرمود: کسی که یک عمر راست بگوید خدا او را (صدیق) می نامد.

از آن جا که قرآن یوسف‏(5) را صدیق معرفی کرده است می توان گفت که (صدیقین) علاوه براین که در گفتار و کردارخود راستگو هستند، در دیدگاه ها و حدسیات و اجتهادات علمی و فکری خود صایب می باشند، اگر ساقی زمامدار مصر، یوسف را صدیق خواند و به او گفت:.

(یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِنَا فِی سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْع عِجَاف؛(6).

ای یوسف راستگو، در باره هفت گاو چاقی که هفت گاو لاغر آنها را می خوردند، مرا راهنمایی کن (و تعبیر خواب را برای ما بگو».

برای این است که قبلاً یوسف خواب سؤال کننده را - که مدت ها هم بند یوسف بود به طرز صحیح تعبیر کرده بود. توضیح این که سائل یکی از دو نفر هم زندانی یوسف بود که هر دو در زندان خواب دیده و از یوسف خواستار تعبیر خواب خود بودند. یکی از آنها خواب دیده بود که نانی به سر می برد و مرغان هوا از آن می خورند و دیگری خواب دیده بود که انگور می فشارد که شراب بسازد. یوسف خواب شخص نخستین را تعبیر کرد که به دار آویخته می شود و مرغان مغز او را می خورند و خواب دومی را تعبیر نمود که ساقی زمامدار مصر می گردد و همان طورکه یوسف تعبیر کرد یکی به دار آویخته شد و دیگری ساقی ملک گردید.

چنین نظر صایب و تفسیر صحیحی باعث شد هنگامی که ساقی ملک خواست، تعبیر ماجرای خواب ملک را از وی بپرسد او را صدیق بنامد و بگوید: (یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ).(7).

ازاین جا می توان حدس زد که مقام صدیقی تنها راستگویی در قول و عمل نیست، بلکه باید با حدس صایب و فکر واقع بین توأم باشد که در نظریات و حدسیات خود نیز صایب و صادق گردد.

بررسی لفظ (شهداء).

شهداء جمع شاهد است و کسی را که در یک واقعه حاضر بوده و اوضاع را از نزدیک مشاهده کند (شاهد) می گویند. آیات قرآنی حاکی است که در میان هر امتی شاهدی وجود دارد آن جا که می فرماید:.

(وَیَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً ثُمَّ لاَیُؤْذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا...؛(8).

روزی که از هر امتی شاهدی را مبعوث می کنیم در آن وقت به کسانی که کافر بوده اند اجازه داده نمی شود (که عذر بخواهند».

از آیه دیگراستفاده می شود که هر امتی گواهی دارند و پیامبر نیز گواه بر گواه هاست، چنان که می فرماید:.

(فَکَیْفَ إِذ ا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنا بِکَ عَلی هِؤُلاءِ شَهیداً؛(9).

چگونه خواهد بود هنگامی که از هر امتی گواهی بیاوریم و تو را گواه بر همه آنها).

اکنون با ملاحظه مفاد دو آیه دیگر می توان دریافت که مراد او از (شهادت) چیست. هنگامی که خداوند حضرت مسیح را مورد بازجویی قرار داده و از او می پرسد: آیا تو به مردم گفتی که خودت و مادرت را به عنوان معبود بپرستند وی در پاسخ خدا می گوید: من به آنان جز آن چه را مأمور گفتن آن بودم چیز دیگری نگفتم. من به آنان گفتم که خدا را - که خدای من و شماست - بپرستید. در این موقع مسیح خود را جزء (شهداء) محسوب کرده و می گوید:.

(...وَکُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً مادُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وأَنْتَ عَلی کُلِّ شَىْ‏ءٍ شَهِید؛(10).

من تامیان آنها بودم بر آنها گواه بودم؛وقتی مرا برگرفتى، تو مراقب آنها بودی و تو بر هرچیزی گواه هستى).

مقصود از گواه بودن عیسی نظارت او بر اعمال و نحوه پرستش و فرمانبرداری آنها بوده است. از این که در آیه دیگر (شهداء) و (کتاب)(11) در کنار هم آمده اند می توان اطمینان پیدا کرد که مقصود از شهداء، گروه با بصیرتی است که بر اعمال و افعال و اوضاع امت گواهی می دهند، چنان که می فرماید:.

(... وَوُضِعَ الْکِتابُ وَجِى‏ءَ بِالنَّبِیِّینَ وَالشُّهَداءِ وَقُضِىَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَهُمْ لایُظْلَمُونَ؛(12).

نامه اعمال باز می شود و پیامبران و گواهان آورده می شوند؛ در این موقع در باره آنها از روی حق و عدالت بدون این که ذره ای اجحاف گردد، داوری می شود).

مجموع این آیات می رساند که در میان هر امتی افراد پاک و صالحی هستند که روز قیامت بر اعمال مجرمان و یا به طور اعم گواهی می دهند. آنان شهادت را در این جهان متحمل می شوند ولی وقت ادا و ابلاغ آن روز رستاخیز است.

اکنون باید دید که شعاع شهادت آنها تا چه اندازه است. ممکن است گفته شود که آنان به آن چه با یکی از حواس درک کرده اند، گواهی می دهند؛ مثلاً گواهی می دهند که از طرف خدا پیامبران آمدندو مردم را به خداپرستی و... دعوت نمودند(13) و شاید هم بر بسیاری از اعمال محسوس افراد معاصر خود گواهی دهند، در این صورت با گواهی دادن این افراد، به ضمیمه پرونده ها و گواهی اعضای خود شخص، رأی دادگاه الهی صادر می گردد.

ممکن است گفته شود شعاع شهادت آنها مربوط به محسوسات نیست، بلکه آنان بر حقایق وباطن اعمال و صفات نفسانی افراد، از قبیل کفر و ایمان نیز گواهی می دهند و آنان این حقایق را با تأیید الهی درک کرده و روز رستاخیز گواهی می دهند.

ناگفته پیداست که این مقام (شهادت بر حقایق اعمال) در خور تمام افراد نیست و مخصوص طبقه ممتاز امت و طبقه متوسط درسعادت است، تا چه رسد طبقه پایین تر که بهره ای از آن ندارند.(14).

در عظمت مقام آنان کافی است که خداوند به افرادی که خدا و پیامبر را اطاعت نموده اند نوید می دهد آنان با صدیقین و شهداء خواهند بود، چنان که می فرماید:.

(وَمَنْ یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولِئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهداءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولِئِکَ رَفِیقاً؛(15).

کسانی که خدا و رسول او را اطاعت کنند آنان با کسانی خواهند بود که خدا نعمت خود را در باره آنان ارزانی داشته، از پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان، و چه نیک مصاحبانی هستند).

ممکن است گفته شود که آیه مورد بحث، همه افرادی را که به خدا و پیامبران او ایمان آورده اند صدیق و گواه می نامد(16) با این وصف چطور می توان گفت که گروه صدیق افراد خاصی هستند که در پرتو عنایات خدا و سرپرستی وی به این مقام می رسند.

ولی در پاسخ این سؤال می توان گفت مقام شهادت درجاتی دارد که همه افراد با ایمان می توانند به برخی از درجات آن نایل گردند. اما شهادت بر حقایق و باطن اعمال امت ها، به طور مسلم، مخصوص گروه خاصی است که از عنایات ربانی حظ و بهره بیشتری دارند.

پاورقی:

1. مریم (19) آیه 41.

2. مریم (19) آیه 56.

3. یوسف (12) آیه 46.

4. المیزان ، ج‏4، ص‏434.

5. نور الثقلین، ج‏1، ص‏426.

6. یوسف(12) آیه 46.

7. یوسف (12) آیه 46.

8. نحل (16) آیه 84.

9. نساء (4) آیه 41.

10. مائده (5) آیه 117.

11. منظور نامه اعمال است.

12. زمر (39) آیه 69.

13. کشاف، ج‏1، ص‏243.

14. المیزان، ج‏1 ص‏1326.

15. نساء (4) آیه 69.

16. چنان که می فرماید: (وَالَّذینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَرُسُلِهِ أُولِئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَالشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ...).

 

 

 

    



 

 

پاسخگویی زنده

 

 

لوگوی دوستان



 

 

لینک دوستان

 

پاسخ به پرسش ها و شبهات حدیثی
پاسخ به پرسش ها و شبهات حقوق زنان
پاسخ به پرسش ها و شبهات فقهی
پاسخ به پرسش ها و شبهات فلسفی

 

 

 

:: آرشیو ::

:: کل بازدید ها ::

203701

 

::بازدید امروز ::

0

دی 1384
بهمن 1384
خرداد 1385
تیر 1385
بهار 1386
پاییز 1385
تابستان 1385

::جستجوی وبلاگ::

 

:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

::اشتراک::

 

 

::وضعیت من در یاهو::